سیستان، سال صفر!
دانشگاه زابل طبق گزارش توسعه جهانی آب، تا سال ۲۰۳۰ نیمی از جمعیت جهان در مناطقی با تنش آبی خواهند زیست. تعداد تنشهای آبی در ۲۰۱۱ نسبت به ۲۰۰۹، سهبرابر شده است. از جمله میتوان به تنشهای میان مصر، اتیوپی و سودان بر سر نیل و درگیری میان تاجیکستان، قرقیزستان و ازبکستان اشاره کرد.
ایران دارای ۱۷ رودخانه مشترک با کشورهای همجوار است و ۷۷/ ۶ درصد به منابع آبی برونمرزی وابسته است(این میزان برای افغانستان ۷۲/ ۲۸ است). در این میان، مناقشه بر سر آب هیرمند به یکی از طولانیترین اختلافات آبی در جهان دامن زده که از ۱۲۵۱ شمسی تاکنون بهصورتی کجدار و مریز ادامه داشته است(۱۲ بار بحران دیپلماتیک و ۲۷ بار مذاکره از زمان جدایی دو کشور بر اساس معاهده پاریس). هیرمند از سلسله جبال هندوکش و از ارتفاعات بابا یغما در ۴۰ کیلومتری باختر کابل سرچشمه میگیرد.
رودی با پهنه آبریز ۳۷۰ هزار کیلومتر مربع، طول ۱۴۰۰ کیلومتر، پهنای ۶۰۰ متر و عمق ۲ تا ۵ متر که پس از گذار طولانیاش در افغانستان به نقطه صفر مرزی کشورمان در محل جریکه میرسد و سپس به دو شاخه تقسیم میشود؛ یک شاخه وارد هامون پوزک میشود و شاخه دیگر آن رودخانه سیستان است که از نقطه صفر مرزی به داخل دشت سیستان تا دریاچه هامون در کشورمان امتداد دارد. دِبی هیرمند در ابتدای حوضه آبریز، ۱۱هزار و ۶۰۰ میلیون مترمکعب است که بیش از نیمی از آن توسط سد مخزنی ارغنداب با ظرفیت ۴۸۰ میلیون متر مکعب و سد هیدروالکتریک کجکی با ظرفیت ۱۸۰۰ میلیون مترمکعب هر دو در افغانستان، مورد استفاده قرار میگیرد. طول بخش مرزی هیرمند ۵۵ کیلومتر است. آبدهی هیرمند در طول سال متغیر بوده و ۸۴ درصد آن مربوط به ماههای بهمن تا خرداد است. بند کمالخان ۴ فروردینماه ۱۳۹۹ از سوی اشرفغنی، رئیسجمهور افغانستان افتتاح شد. متعاقب آن امیدها برای جاریشدنِ آب به سمت سیستان، رخدادی که طی دو سال اخیر در اسفند و فروردینماه شاهد آن بودیم، بر باد رفت و امیدها به یاس بدل شد؛ توفانهای شن بسیار زودهنگام در منطقه وزیدن گرفت و آینده سیستان دیگربار در هالهای از ابهام فرورفت. این نوشتار که در سه بخش و به صورت سریالی در صفحه نیروی «دنیایاقتصاد» منتشر میشود تلاشی است در جهت پرتوافکندن بر زوایای تاریکی از این معمای دیرپای بینالمللی: تقسیم آب یا رژیم حقوقی رودخانه هیرمند. در بخش نخست این نوشتار به مفهوم «سال صفر» و بررسی دو دیدگاه درخصوص دیپلماسی آب پرداخته شده است.
دکتر احمد قنبری، عضو هیات علمی دانشگاه زابل، موضع کنونی افغانستانیها در قبال آب هیرمند را ناشی از رویگردانی کامل آنها از مذاکره به پشتوانه حضور نیروهای خارجی میداند. قنبری معتقد است که حضور کشورهای غربی و ناتو، فرصتی طلایی برای حاکمیت سیاسی افغانستان بهوجود آورده تا برای پیشبرد و تکمیل فاز نهایی سد کمالخان و رودهای انحرافی وابسته به آن، شبانهروزی تلاش کند. این رودهای انحرافی، آب را برای آبیاری اراضی، ورود به هامون پوزک و در نهایت انتقال به زمینهای باتلاقی و شورهزار «گود زره» هدایت خواهند کرد. این امر، نهایتا سیلابها و سرریزهای احتمالی به سیستان را مهار و بنا به فرض، بیش از ۱۱۰هزار هکتار از اراضی کشاورزی در افغانستان و در ولایت نیمروز را سیراب خواهد کرد. هدف نهایی عبارت است از قطع صددرصدری جاریشدن آب بهسوی سیستان. تحرکات لجستیکی اخیر در نزدیکیهای مرز ایران(سیستان) و استقرار صدها بولدوزر برای همین منظور است تا با انتقال و اتلاف صدها میلیارد مترمکعب آب شیرین در گودزره، تا میشود بر ایران و سیستان، فشار سیاسی و اقتصادی آورد. چنین وضعیتی را میتوان «سال صفر» در سیستان نام نهاد؛ سالی که با افتتاح بند کمالخان آغاز شده است. سال صفر، هنگامهای است که تامین آب شرب و کشاورزی و نیز حقآبه زیستمحیطی در سیستان، و آب شرب در شهر زاهدان، مرکز استان سیستان و بلوچستان با بحران روبهرو خواهد شد. چنین وضعیتی به مهاجرفرستی سیستان و ناپایداری امنیتی و مرزی در شرق کشور دامن خواهد زد. تدوین رژیم حقوقی هیرمند، امری اجتنابناپذیر برای خروج از سال صفر است.
دیپلماسی آب بر بستر دو دیدگاه
نخست، دیدگاه واقعگرایی نوین. در این دیدگاه عقیده بر این است که مهمترین رکن در بهرهبرداری از منابع آبی مشترک همانا قدرت است. به تأسی از دوگانه دانش-قدرت در نظام فکری میشل فوکو فیلسوف فرانسوی، میتوان مرکز ثقل نظری این دیدگاه را دوگانه آب/ قدرت یا زمین/ قدرت نامید. این دیدگاه به گفتمانی دامن میزند که گرداگرد یک دال مرکزی با نام «اقتدار سرزمینی» مفصلبندی میشود. از این منظر، کشور ضعیف/ افغانستان تمایل دارد تا نیاز و وابستگی خود از جنبههای مختلف به کشور قویتر/ ایران را کاهش دهد. کشور ضعیف از مذاکره اجتناب میکند و به صرف اینکه بخش اعظم رودخانهها از حیث جغرافیایی در آن سرزمین جاری است یا سرمنشأ در آن کشور قرار دارد، خود را مالک مطلق منابع آبی قلمداد میکند. در این دیدگاه، آب نیز همچون معادن پنداشته شده و بهرهبرداری و انحراف مسیلها از حقوق مربوط به حاکمیت ملی محسوب میشود. نتیجه همان میشود که در بخش مقدمه نوشتار به آن اشاره شد. سه یا چهار سال است که افغانستان با رهاسازی تاکتیکی آب و سرریزها و سیلابها درصدد پیگیری همین دیدگاه، خریدن زمان و پیشبرد سدسازیهای غیرقانونی است. واقعگرایی نوین متکی بر گونهای پوپولیزم ژئو(هیدرو)پلیتیکی است که تلاش در جهت نهادینهشدن و کسب مشروعیت از سوی عامه مردم دارد. به این ترتیب و از این حیث، ملیگرایی که فینفسه پدیدهای مترقی است با طرح مساله «خاک» و اقتدار ناشی از مالکیت جغرافیایی، به شوونیزمی بدل میشود که در ذات خویش ارتجاعی و آسیبزاست. غالبا سیاستمداران پوپولیست به گونهای لفاظانه از منابع و پهنه جغرافیایی خویش دم میزنند ولی در عمل میان این لفاظی همهجا حاضر و واقعیت وحشتناک موجود بسیار فاصله است؛ نمونه دیگرش بولسونارو در برزیل و بیتوجهی او به جنگلزداییهای مداوم در آمازون است. دوم، نهادگرایی نوین. در این دیدگاه، بهعکس مورد قبلی، مذاکره پیرامون آبهای مشترک باعث شفافیت و فهم متقابل از همدیگر میشود. این دیدگاه به دکترین حاکمیت سرزمینی محدودشده نیز موسوم است که بر اساس آن استفاده از آب از سوی هر طرف، نباید موجب خسارت به طرف دیگر شود. در این دیدگاه، منابع آبی مشترک، بستری برای همکاریهای تجاری و توسعهای نیز هست و بنابراین تهدید تلقی نمیشود. برخلاف توده مردم در افغانستان که معتقد به دیدگاه نخست هستند؛ در میان تحصیلکردگان و جمعی از نمایندگان افغانستان، این دیدگاه دوم رواج دارد که خود دارای دو بخش است: نخست، مذاکره پس از تکمیل سدسازیها و افزایش توان چانهزنی افغانها و دوم، مذاکره در اسرع وقت و بیمعطلی.
یادداشت: حسن شهرکی، استادیار و مدیر گروه ترویج و آموزش کشاورزی دانشکده کشاورزی-دنیای اقتصاد