وقتی که «بحران» یک برساخت اجتماعی میشود
اسما روانخواه
شده است با خودتان فکر کنید چرا گاهی اوقات برخی از مسائل دارای اهمیت میشوند، آنقدر که تلاش برای حل آن به یک جریان عمومی تبدیل میشود؟ تا آنجا که تبدیل به یک مطالبه عمومی میشوند و در ردههای بالاتر و در سطوح قانونگذاری نیز در صدر برنامههای اجرایی قرار میگیرند؟ شهروز فروتنکیا، جامعهشناس و متخصص مسائل زیستمحیطی این سئوال را به نوع دیگری و در حوزه مطالعاتی خود مطرح میکند. او میگوید: ابتدا بايد از خود پرسيد چرا بعضی دعاوي زیستمحیطی از جمله زايندهرود بهعنوان مشکلات اورژانسی درنظر گرفته میشوند، در حالیکه مسائل دیگر ازجمله هورالعظيم جدی گرفته نميشوند و مورد غفلت واقع میشوند. پاسخ اين سئوال را بايد در بستر اجتماعي، تاريخي و سياسي اين مسائل فهميد. مثلاً اینکه تاریخچه این دعاوی چیست؟ چگونه شکل گرفتهاند؟ چهکسانی این دعاوی را مطرح کردهاند؟ درباره آنها چه میگویند؟ قدرتهای نابرابر گروههای اجتماعی چه تأثیری بر شکست یا موفقیت این دعاوی دارند؟ چهکسانی مخالف این دعاوی هستند و در چه زمینههایی مخالفت میکنند؟ به اعتقاد وی، براي فهم مسائل زيستمحيطي باید از نزدیک نگاهی به فرآیندهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بیندازیم که بهواسطه آنها شرایط زیستمحیطی خاص، خطرآفرین معرفی میشوند و به این ترتیب در ایجاد «وضعیتبحران» سهیماند.
برساختگرايان اجتماعي معتقدند كه مشكلات زيستمحيطي تا اندازهاي در جامعه و بهصورت اجتماعي خلق و «ساخته» ميشوند و اين فرايند ساختهشدن ميتواند آزموده، فهميده و توضيح داده شود. با اين كار آشكار ميشود كه آيا يك مشكل زيستمحيطي واقعاً همان قدر كه مطرحكنندگان دعاوي ميگويند، جدي هست يا نه.
برساختگرایان اجتماعی، اگرچه اعتبار دغدغههای مربوط به آلودگی، کمبود انرژی و تکنولوژیهای جدید را انکار نمیکنند، اما اصرار دارند که وظیفه اصلی جامعهشناسان محیطزیست این نیست که این مشکلات را ثابت کنند، بلکه این است که نشان دهند این مشکلات حاصل فرایندهای پویای اجتماعی مانند تعریف، مذاکره و مشروعسازی هستند. به طور خلاصه، برساختگرایی اجتماعی نیروهای قابل توجه طبیعت را انکار نمیکند، بلکه میگوید که میزان و روال این تأثیر بستگی به برساخت انسان دارد.
به علاوه، برساختگرایان میگویند که رتبهبندی دعاوی مشکلات زیستمحیطی توسط عاملان اجتماعی، همیشه با ضرورتهای واقعی تطابق ندارد، بلکه نشاندهنده ماهیت سیاسی تنظیم دستورالعملها است. به عنوان مثال، اينكه مسئله كمآبي در استانهاي مركزي ايران از جمله اصفهان، سمنان، يزد و كرمان بيشتر از ساير استانها خبرساز و تصويب ميشود كه براي رفع مشكلاتشان آب خزر و آب كارون به اين مناطق انتقال دادهشود، لزوماً بهخاطر كويريبودن اين مناطق يا بحران كمآبي نيست. گاهی برخی از بحرانها، آنچنان که باید بحران نیستند اما آنقدر نشانش میدهیم که همگان از اورژانسیبودن وضع مطمئن میشوند و برای حل آن آستینهایشان را بالا میزنند و گاهی بعضی بحرانها، آنچنان دیده نمیشوند که یادمان میرود زیرگوشمان چه اتفاقات آسیبزایی در حال شکلگیری است.
علی حامد حقدوست، ازجمله عکاسانی است که با سفر به مناطق مختلف، داوطلب نمایش واقعی و نه دروغین از شرایط زندگی افراد است. وی اخیراً عکسهایی را در ارتباط با مردم سیستان و بلوچستان با این مقدمه منتشر کرده است: «خشکسالیهای شدید و پی در پی ١٧ سال اخیر، قطع جریان آب رودخانه هیرمند از افغانستان، هامون را که با٥٧٠ هزار هکتار مساحت، سومین دریاچه بزرگ ایران و منشأ خیر و برکت مردمان این دیار بوده، از نفس انداخته است. این عوامل موجب به وجودآمدن مشکلات مختلف زیستمحیطی، اجتماعی و اقتصادی در سیستان شده و به تبع آن فقر و بیکاری گریبانگیر مردم این منطقه شده است. هامونی که صیادان، سالانه ١٥هزار تن ماهی از آن صید میکردند، حال قایقها و تورهای ماهیگیری خود را در پستوی خانههایشان رها کردهاند و عدهای نیز به ناچار در چاهنیمه صیادی میکنند. بومیان این منطقه به علت کمآبی، اراضی کشاورزی خود را رها کردهاند به طوریکه از ٦٠ هزار هکتار اراضی کشاورزی تنها ٢٠هزار هکتار کشت میشود. آنان که ماندهاند، اغلب بهصورت محدودی دامداری میکنند. کوچکترین وزش باد، گرد و غبار کف دریاچه را در هوا پراکنده میکند و نفسکشیدن را مشکل میسازد. گسترش بیابانزایی، هامون را در فهرست یکی از مهمترین کانونهای بحران فرسایش بادی جای داده و گرد و غبار آن باعث نابودی شهرها و روستاها و کوچ اجباری مردم از دیار خود به سایر استانها شده است. با اینکه افزایش میزان بارندگی در اوایل بهار امسال باعث آبگیری مجدد هامون و جاریشدن آب در سیستان شد، اما گرمای شدید ماههای آتی و وزش بادهای معروف ١٢٠روزه سیستان، بخش اعظمی از آن را تبخیر خواهد کرد و مشکلات حاصل از خشکسالی همچنان ادامه خواهد یافت.»
مأخذ: روزنامه شهروند